پست‌ها

پایان جمهوری اسلامی ولایت فقیه

  در شرایطی که منطقه خاورمیانه در التهاب جنگی بی‌سابقه فرو رفته و جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگری در انزوا و ضعف قرار دارد، چشم‌انداز بازگشت به میز مذاکره بیش از آن‌که نشانه‌ای از عقلانیت یا برنامه‌ریزی بلندمدت باشد، بیشتر به واکنشی ناگزیر و از روی استیصال شباهت دارد. دیگر خبری از برگ‌های برنده‌ای نیست که پیش‌تر قدرت چانه‌زنی جمهوری اسلامی را تضمین می‌کردند. نه توان بازدارندگی موشکی مؤثری باقی مانده، نه ساختار نیابتی در منطقه توان عرض‌اندام دارد، و نه زیرساخت هسته‌ای چیزی فراتر از یک نام و ادعاست. بر خلاف دوره‌های پیشین، این‌بار طرف مقابل – آمریکا، اروپا و البته اسرائیل – نه‌تنها مایل به مذاکرات طولانی و بی‌ثمر نیستند، بلکه با در دست داشتن یک برتری بی‌چون‌وچرا در میدان نبرد و اقتصاد، صراحتاً جمهوری اسلامی را در موقعیتی قرار داده‌اند که تنها یک گزینه دارد: تسلیم. این تسلیم اما نه یک توافق متقابل است و نه امتیازدهی دوطرفه؛ بلکه فهرستی از شروط تحمیلی است که از جمله آن می‌توان به توقف کامل غنی‌سازی، انحلال زیرساخت موشکی دوربرد، برچیده شدن کامل گروه‌های نیابتی و پذیرش نظارت امنیتی گ...

خطر سلطه صلح منفی

 در هفته‌های اخیر، با افزایش تنش‌ها میان ایران و اسرائیل و احتمال گسترش درگیری‌های نظامی، گفتمانی آشنا در فضای سیاسی و رسانه‌ای کشور دوباره تقویت شده است؛ این‌که «الان وقت اختلاف نیست» و «در برابر دشمن خارجی باید متحد بود». این گفتمان که سال‌هاست در بزنگاه‌های مختلف از سوی حکومت ایران تبلیغ می‌شود، این بار هم در میان برخی از مردم و حتی برخی از منتقدان و مخالفان جدی حکومت، واکنش‌هایی همراهانه برانگیخته است. اما این همراهی چه معنایی دارد؟ و در نهایت چه پیامدهایی برای آینده سیاسی و اجتماعی ایران خواهد داشت؟ در روان‌شناسی اجتماعی، چنین واکنشی از سوی جامعه را می‌توان با مفاهیمی چون «ترس از آینده نامعلوم»، «اضطراب جمعی»، و «نیاز به احساس امنیت» توضیح داد. در فلسفه سیاسی نیز، این پدیده اغلب در قالب «صلح منفی» تحلیل می‌شود. اصطلاح «صلح منفی» را نخستین بار یوهان گالتونگ، جامعه‌شناس و نظریه‌پرداز صلح نروژی، مطرح کرد. بر اساس نظریه گالتونگ، صلح منفی به معنای فقدان خشونت مستقیم است؛ یعنی جامعه‌ای که در آن جنگ یا نزاع مسلحانه‌ای در جریان نیست، اما ساختارهای ظلم، نابرابری، سرکوب، و بی‌عدالتی هم...

تحلیل سخنرانی 25 تیر ماه خامنه ای

در تاریخ ۲۵ تیر ۱۴۰۴، آیت‌الله خامنه‌ای در دیداری با مسئولان قوه قضائیه، سخنانی ایراد کرد که به‌وضوح نسبت به مواضع پیشین او تغییر لحن و گفتمان داشت. او در این سخنان با اشاره به یک اقدام نظامی از سوی دشمن، ضمن تأکید بر نقش مردم در «باطل کردن نقشه دشمن»، برخی از تحلیل‌ها و محاسبات داخلی را اشتباه دانست و چهره دشمن را «آشکار شده» معرفی کرد. این سخنرانی اگرچه در ظاهر لحن اقتدارگرایانه خود را حفظ می‌کند، اما در باطن حاوی نشانه‌هایی از اضطراب سیاسی، تغییر در روایت رسمی، و تلاش برای فرافکنی مسئولیت است. تا پیش از این واقعه، رهبر جمهوری اسلامی مکرراً تأکید می‌کرد که «جنگ نخواهد شد و مذاکره نخواهیم کرد»، و در مناسبت‌های مختلف از جمله در دی‌ماه ۱۴۰۳ اعلام کرده بود که جمهوری اسلامی نیروی نیابتی ندارد و اگر روزی بخواهد اقدامی انجام دهد، نیازی به آن‌ها ندارد. این مواضع، مبتنی بر نوعی خودباوری مطلق نسبت به قدرت بازدارندگی نظامی و نفوذ منطقه‌ای جمهوری اسلامی بودند. اما سخنرانی اخیر خامنه‌ای این تصویر را دگرگون کرد. حالا دیگر از تهدیدی واقعی سخن گفته می‌شود که «هشت یا نه ماه» برایش نقشه کشیده شده و ب...

مقابله با دروغ در جمهوری اسلامی و ضرورت زندگی اصیل

دروغ‌گویی سیستماتیک یکی از ویژگی‌های بارز حاکمیت جمهوری اسلامی ایران است. این دروغ‌گویی نه فقط در سطح سیاست‌گذاری و رسانه‌های رسمی، بلکه در زندگی روزمره مردم نیز رسوخ کرده و به نوعی فرهنگ حکومتی تبدیل شده است. از انکار مشکلات اقتصادی و اجتماعی گرفته تا سانسور اخبار واقعی و جعل روایت‌های رسمی، دروغ به ابزاری تبدیل شده که نظام برای حفظ قدرت خود به طور گسترده از آن استفاده می‌کند. این وضعیت باعث شده اعتماد عمومی به شدت کاهش یابد و جامعه در ورطه‌ای از سردرگمی و بی‌اعتمادی گرفتار شود. اما مقابله با این پدیده‌ شوم فقط وظیفه‌ی حکومت نیست، بلکه بیش از هر چیز بر دوش مردم قرار دارد. در این میان، اندیشه‌های دو فیلسوف و متفکر برجسته، هانا آرنت و واسلاو هاول، می‌توانند چراغ راهی برای مقاومت در برابر دروغ و ساختن جامعه‌ای مبتنی بر حقیقت و اصالت زندگی باشند. هانا آرنت، فیلسوف سیاسی معاصر، زندگی اصیل را با صداقت و مواجهه‌ی بی‌پرده با حقیقت گره زده است. آرنت معتقد است دروغ، هرچند به ظاهر ممکن است ابزاری برای حفظ نظم و آرامش باشد، در باطن روح انسان را می‌خورد و فضای عمومی را فاسد می‌کند. برای آرنت، زندگ...

سیر تحول دستگاه دروغ پردازی در جمهوری اسلامی

از همان روزهای نخست پیروزی انقلاب ۵۷، نشانه‌های پنهان‌کاری و دوگانگی در گفتار و کردار مسئولان کم‌کم خود را نشان داد. گفته می‌شد «روحانیون قصد حکومت ندارند»، اما خیلی زود اصل ولایت‌فقیه به قانون اساسی اضافه شد و قدرت به دست همین روحانیون متمرکز شد. در آن سال‌ها دروغ گفتن هنوز حالت آشکار و عمومی نداشت، بیشتر پنهان‌کاری بود، بیشتر وعده‌هایی بود که داده می‌شد اما اجرا نمی‌گشت. مردم هم چون هنوز خاطره‌ای از حکومت تازه نداشتند، درک روشنی از این پنهان‌کاری‌ها نداشتند و به آن‌ها با خوش‌بینی نگاه می‌کردند. اما این آغاز راهی بود که دروغ در آن کم‌کم از یک ابزار تاکتیکی به ساختار اصلی حکمرانی تبدیل شد. دهه‌ی شصت، دهه‌ی جنگ و سرکوب، مرحله‌ی بعدی این تحول بود. دروغ دیگر فقط یک تاکتیک نبود، بلکه بخشی از مدیریت کلان نظام شده بود. بسیاری از اعدام‌ها، سرکوب‌ها و درگیری‌ها در کردستان یا ترکمن‌صحرا در سکوت خبری و دروغ‌های رسمی رخ داد. درباره قتل‌ها چیزی گفته نمی‌شد، و اگر هم چیزی منتشر می‌شد، همه‌چیز را به دشمن و جاسوس و فتنه‌گر نسبت می‌دادند. از جنگ با عراق هم تصویر قهرمانانه‌ای ارائه می‌شد که البته با وا...

چرا به هم اعتماد نمی کنیم ؟

بی‌اعتمادی مردم ایران به یکدیگر و به نهادها، شخصیت‌ها و جریان‌های سیاسی فقط یک حس شخصی یا اخلاقی نیست، بلکه ریشه در تجربه‌های تاریخی، اجتماعی و سیاسی عمیقی دارد که طی سال‌ها و بلکه قرن‌ها شکل گرفته است. ایرانی‌ها بارها امید بسته‌اند، دل داده‌اند، حمایت کرده‌اند و در نهایت با خیانت یا شکست روبه‌رو شده‌اند. از مشروطه و ملی شدن نفت گرفته تا انقلاب ۵۷، اصلاحات، و جنبش سبز، در هر دوره‌ای موجی از امید به تغییر پدید آمد اما در نهایت، یا آن‌که به قدرت رسید خود فاسد شد یا ساختار آن‌چنان مستحکم بود که هیچ صدای مستقلی در آن دوام نیاورد. وقتی وعده‌ها مدام بی‌نتیجه می‌مانند و آن‌هایی که قرار بود نماینده مردم باشند، یا در قدرت حل می‌شوند یا از کشور می‌روند و از دور نسخه می‌پیچند، دیگر کسی دل‌خوش نمی‌ماند. مردم با خود فکر می‌کنند اگر من امروز حمایتی کنم، فردا این آدم هم ممکن است بفروشد، بترسد یا کنار بکشد؛ پس چرا هزینه‌اش را من بدهم؟ نمونه‌اش را بارها دیده‌اند، کسانی که زمانی حرف مردم را می‌زدند، امروز پشت میزهای قدرت نشسته‌اند یا زندگی راحتی در غرب دارند. این تجربه‌های تکراری باعث شده که مردم نه‌تنه...

روش‌های مختلف تدوین قانون اساسی در جهان

 در لحظاتی حساس از تاریخ ملت‌ها، زمانی که یک نظم فرو می‌پاشد و نظمی دیگر در حال زایش است، جامعه با پرسشی تعیین‌کننده روبه‌رو می‌شود: «چه قانونی، چه ساختاری، چه نظمی قرار است آینده ما را بسازد؟» پاسخ به این پرسش معمولاً در متنی متجسم می‌شود که آن را قانون اساسی می‌نامند. اما خود این متن چگونه پدید می‌آید؟ چه کسانی آن را می‌نویسند؟ چقدر از مردم و اراده آن‌ها در آن بازتاب دارد؟ چه فرایندهایی در جهان برای تدوین قانون اساسی وجود دارد؟ این پرسش‌ها، به‌ویژه برای جوامعی که در آستانه‌ دگرگونی هستند، از جنس نظریه‌پردازی انتزاعی نیستند؛ بلکه کاملاً عملی، فوری و سرنوشت‌سازند. تدوین قانون اساسی، برخلاف تصور رایج، صرفاً کار چند حقوقدان در اتاقی ساکت نیست. این فرایندی است سیاسی، اجتماعی، و حتی روان‌شناختی؛ فرایندی که رابطه مردم با قدرت، گذشته با آینده، و خواست جمعی با ساختار حقوقی را تعریف می‌کند. نگاهی به تجارب جهانی نشان می‌دهد که هیچ مسیر واحد و استانداردی برای نگارش قانون اساسی وجود ندارد. بلکه روش‌های گوناگونی در کشورهای مختلف به‌کار رفته‌اند ــ از مشارکت مستقیم مردم تا تحمیل بالا به پایین ا...