پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژوئیه, ۲۰۲۵

پایان جمهوری اسلامی ولایت فقیه

  در شرایطی که منطقه خاورمیانه در التهاب جنگی بی‌سابقه فرو رفته و جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگری در انزوا و ضعف قرار دارد، چشم‌انداز بازگشت به میز مذاکره بیش از آن‌که نشانه‌ای از عقلانیت یا برنامه‌ریزی بلندمدت باشد، بیشتر به واکنشی ناگزیر و از روی استیصال شباهت دارد. دیگر خبری از برگ‌های برنده‌ای نیست که پیش‌تر قدرت چانه‌زنی جمهوری اسلامی را تضمین می‌کردند. نه توان بازدارندگی موشکی مؤثری باقی مانده، نه ساختار نیابتی در منطقه توان عرض‌اندام دارد، و نه زیرساخت هسته‌ای چیزی فراتر از یک نام و ادعاست. بر خلاف دوره‌های پیشین، این‌بار طرف مقابل – آمریکا، اروپا و البته اسرائیل – نه‌تنها مایل به مذاکرات طولانی و بی‌ثمر نیستند، بلکه با در دست داشتن یک برتری بی‌چون‌وچرا در میدان نبرد و اقتصاد، صراحتاً جمهوری اسلامی را در موقعیتی قرار داده‌اند که تنها یک گزینه دارد: تسلیم. این تسلیم اما نه یک توافق متقابل است و نه امتیازدهی دوطرفه؛ بلکه فهرستی از شروط تحمیلی است که از جمله آن می‌توان به توقف کامل غنی‌سازی، انحلال زیرساخت موشکی دوربرد، برچیده شدن کامل گروه‌های نیابتی و پذیرش نظارت امنیتی گ...

خطر سلطه صلح منفی

 در هفته‌های اخیر، با افزایش تنش‌ها میان ایران و اسرائیل و احتمال گسترش درگیری‌های نظامی، گفتمانی آشنا در فضای سیاسی و رسانه‌ای کشور دوباره تقویت شده است؛ این‌که «الان وقت اختلاف نیست» و «در برابر دشمن خارجی باید متحد بود». این گفتمان که سال‌هاست در بزنگاه‌های مختلف از سوی حکومت ایران تبلیغ می‌شود، این بار هم در میان برخی از مردم و حتی برخی از منتقدان و مخالفان جدی حکومت، واکنش‌هایی همراهانه برانگیخته است. اما این همراهی چه معنایی دارد؟ و در نهایت چه پیامدهایی برای آینده سیاسی و اجتماعی ایران خواهد داشت؟ در روان‌شناسی اجتماعی، چنین واکنشی از سوی جامعه را می‌توان با مفاهیمی چون «ترس از آینده نامعلوم»، «اضطراب جمعی»، و «نیاز به احساس امنیت» توضیح داد. در فلسفه سیاسی نیز، این پدیده اغلب در قالب «صلح منفی» تحلیل می‌شود. اصطلاح «صلح منفی» را نخستین بار یوهان گالتونگ، جامعه‌شناس و نظریه‌پرداز صلح نروژی، مطرح کرد. بر اساس نظریه گالتونگ، صلح منفی به معنای فقدان خشونت مستقیم است؛ یعنی جامعه‌ای که در آن جنگ یا نزاع مسلحانه‌ای در جریان نیست، اما ساختارهای ظلم، نابرابری، سرکوب، و بی‌عدالتی هم...

تحلیل سخنرانی 25 تیر ماه خامنه ای

در تاریخ ۲۵ تیر ۱۴۰۴، آیت‌الله خامنه‌ای در دیداری با مسئولان قوه قضائیه، سخنانی ایراد کرد که به‌وضوح نسبت به مواضع پیشین او تغییر لحن و گفتمان داشت. او در این سخنان با اشاره به یک اقدام نظامی از سوی دشمن، ضمن تأکید بر نقش مردم در «باطل کردن نقشه دشمن»، برخی از تحلیل‌ها و محاسبات داخلی را اشتباه دانست و چهره دشمن را «آشکار شده» معرفی کرد. این سخنرانی اگرچه در ظاهر لحن اقتدارگرایانه خود را حفظ می‌کند، اما در باطن حاوی نشانه‌هایی از اضطراب سیاسی، تغییر در روایت رسمی، و تلاش برای فرافکنی مسئولیت است. تا پیش از این واقعه، رهبر جمهوری اسلامی مکرراً تأکید می‌کرد که «جنگ نخواهد شد و مذاکره نخواهیم کرد»، و در مناسبت‌های مختلف از جمله در دی‌ماه ۱۴۰۳ اعلام کرده بود که جمهوری اسلامی نیروی نیابتی ندارد و اگر روزی بخواهد اقدامی انجام دهد، نیازی به آن‌ها ندارد. این مواضع، مبتنی بر نوعی خودباوری مطلق نسبت به قدرت بازدارندگی نظامی و نفوذ منطقه‌ای جمهوری اسلامی بودند. اما سخنرانی اخیر خامنه‌ای این تصویر را دگرگون کرد. حالا دیگر از تهدیدی واقعی سخن گفته می‌شود که «هشت یا نه ماه» برایش نقشه کشیده شده و ب...

مقابله با دروغ در جمهوری اسلامی و ضرورت زندگی اصیل

دروغ‌گویی سیستماتیک یکی از ویژگی‌های بارز حاکمیت جمهوری اسلامی ایران است. این دروغ‌گویی نه فقط در سطح سیاست‌گذاری و رسانه‌های رسمی، بلکه در زندگی روزمره مردم نیز رسوخ کرده و به نوعی فرهنگ حکومتی تبدیل شده است. از انکار مشکلات اقتصادی و اجتماعی گرفته تا سانسور اخبار واقعی و جعل روایت‌های رسمی، دروغ به ابزاری تبدیل شده که نظام برای حفظ قدرت خود به طور گسترده از آن استفاده می‌کند. این وضعیت باعث شده اعتماد عمومی به شدت کاهش یابد و جامعه در ورطه‌ای از سردرگمی و بی‌اعتمادی گرفتار شود. اما مقابله با این پدیده‌ شوم فقط وظیفه‌ی حکومت نیست، بلکه بیش از هر چیز بر دوش مردم قرار دارد. در این میان، اندیشه‌های دو فیلسوف و متفکر برجسته، هانا آرنت و واسلاو هاول، می‌توانند چراغ راهی برای مقاومت در برابر دروغ و ساختن جامعه‌ای مبتنی بر حقیقت و اصالت زندگی باشند. هانا آرنت، فیلسوف سیاسی معاصر، زندگی اصیل را با صداقت و مواجهه‌ی بی‌پرده با حقیقت گره زده است. آرنت معتقد است دروغ، هرچند به ظاهر ممکن است ابزاری برای حفظ نظم و آرامش باشد، در باطن روح انسان را می‌خورد و فضای عمومی را فاسد می‌کند. برای آرنت، زندگ...

سیر تحول دستگاه دروغ پردازی در جمهوری اسلامی

از همان روزهای نخست پیروزی انقلاب ۵۷، نشانه‌های پنهان‌کاری و دوگانگی در گفتار و کردار مسئولان کم‌کم خود را نشان داد. گفته می‌شد «روحانیون قصد حکومت ندارند»، اما خیلی زود اصل ولایت‌فقیه به قانون اساسی اضافه شد و قدرت به دست همین روحانیون متمرکز شد. در آن سال‌ها دروغ گفتن هنوز حالت آشکار و عمومی نداشت، بیشتر پنهان‌کاری بود، بیشتر وعده‌هایی بود که داده می‌شد اما اجرا نمی‌گشت. مردم هم چون هنوز خاطره‌ای از حکومت تازه نداشتند، درک روشنی از این پنهان‌کاری‌ها نداشتند و به آن‌ها با خوش‌بینی نگاه می‌کردند. اما این آغاز راهی بود که دروغ در آن کم‌کم از یک ابزار تاکتیکی به ساختار اصلی حکمرانی تبدیل شد. دهه‌ی شصت، دهه‌ی جنگ و سرکوب، مرحله‌ی بعدی این تحول بود. دروغ دیگر فقط یک تاکتیک نبود، بلکه بخشی از مدیریت کلان نظام شده بود. بسیاری از اعدام‌ها، سرکوب‌ها و درگیری‌ها در کردستان یا ترکمن‌صحرا در سکوت خبری و دروغ‌های رسمی رخ داد. درباره قتل‌ها چیزی گفته نمی‌شد، و اگر هم چیزی منتشر می‌شد، همه‌چیز را به دشمن و جاسوس و فتنه‌گر نسبت می‌دادند. از جنگ با عراق هم تصویر قهرمانانه‌ای ارائه می‌شد که البته با وا...

چرا به هم اعتماد نمی کنیم ؟

بی‌اعتمادی مردم ایران به یکدیگر و به نهادها، شخصیت‌ها و جریان‌های سیاسی فقط یک حس شخصی یا اخلاقی نیست، بلکه ریشه در تجربه‌های تاریخی، اجتماعی و سیاسی عمیقی دارد که طی سال‌ها و بلکه قرن‌ها شکل گرفته است. ایرانی‌ها بارها امید بسته‌اند، دل داده‌اند، حمایت کرده‌اند و در نهایت با خیانت یا شکست روبه‌رو شده‌اند. از مشروطه و ملی شدن نفت گرفته تا انقلاب ۵۷، اصلاحات، و جنبش سبز، در هر دوره‌ای موجی از امید به تغییر پدید آمد اما در نهایت، یا آن‌که به قدرت رسید خود فاسد شد یا ساختار آن‌چنان مستحکم بود که هیچ صدای مستقلی در آن دوام نیاورد. وقتی وعده‌ها مدام بی‌نتیجه می‌مانند و آن‌هایی که قرار بود نماینده مردم باشند، یا در قدرت حل می‌شوند یا از کشور می‌روند و از دور نسخه می‌پیچند، دیگر کسی دل‌خوش نمی‌ماند. مردم با خود فکر می‌کنند اگر من امروز حمایتی کنم، فردا این آدم هم ممکن است بفروشد، بترسد یا کنار بکشد؛ پس چرا هزینه‌اش را من بدهم؟ نمونه‌اش را بارها دیده‌اند، کسانی که زمانی حرف مردم را می‌زدند، امروز پشت میزهای قدرت نشسته‌اند یا زندگی راحتی در غرب دارند. این تجربه‌های تکراری باعث شده که مردم نه‌تنه...

روش‌های مختلف تدوین قانون اساسی در جهان

 در لحظاتی حساس از تاریخ ملت‌ها، زمانی که یک نظم فرو می‌پاشد و نظمی دیگر در حال زایش است، جامعه با پرسشی تعیین‌کننده روبه‌رو می‌شود: «چه قانونی، چه ساختاری، چه نظمی قرار است آینده ما را بسازد؟» پاسخ به این پرسش معمولاً در متنی متجسم می‌شود که آن را قانون اساسی می‌نامند. اما خود این متن چگونه پدید می‌آید؟ چه کسانی آن را می‌نویسند؟ چقدر از مردم و اراده آن‌ها در آن بازتاب دارد؟ چه فرایندهایی در جهان برای تدوین قانون اساسی وجود دارد؟ این پرسش‌ها، به‌ویژه برای جوامعی که در آستانه‌ دگرگونی هستند، از جنس نظریه‌پردازی انتزاعی نیستند؛ بلکه کاملاً عملی، فوری و سرنوشت‌سازند. تدوین قانون اساسی، برخلاف تصور رایج، صرفاً کار چند حقوقدان در اتاقی ساکت نیست. این فرایندی است سیاسی، اجتماعی، و حتی روان‌شناختی؛ فرایندی که رابطه مردم با قدرت، گذشته با آینده، و خواست جمعی با ساختار حقوقی را تعریف می‌کند. نگاهی به تجارب جهانی نشان می‌دهد که هیچ مسیر واحد و استانداردی برای نگارش قانون اساسی وجود ندارد. بلکه روش‌های گوناگونی در کشورهای مختلف به‌کار رفته‌اند ــ از مشارکت مستقیم مردم تا تحمیل بالا به پایین ا...

قانون اساسی، نقشه‌ی آینده‌ای آزاد و عادلانه

پس از هر دگرگونی بزرگ در حیات سیاسی یک ملت، پرسشی بنیادی و تعیین‌کننده مطرح می‌شود: «چه نوع نظمی قرار است جایگزین نظم پیشین شود؟» این نظم نه فقط در ساختار قدرت، بلکه در زبان، رابطه دولت و مردم، در آزادی‌ها، در عدالت و در رؤیای جمعی جامعه متجلی می‌شود. پاسخ به این پرسش، معمولاً در قالب سندی به نام قانون اساسی ارائه می‌شود؛ متنی که بیش از آنکه صرفاً حقوقی باشد، ماهیتی فلسفی، اخلاقی و حتی وجودی دارد. اگر روزی جامعه ایران به مرحله گذار از جمهوری اسلامی برسد، یکی از ضروری‌ترین وظایف آن، تدوین قانونی اساسی خواهد بود که بنیادهای نظم جدید را تعریف کند. اما پرسش این است که قانون اساسی چه چیزهایی را باید برای ما مشخص کند؟ چه «حداقل‌هایی» وجود دارد که بدون آن‌ها، نمی‌توان گفت ما به سمت نظمی دموکراتیک و انسانی حرکت کرده‌ایم؟ نخستین وظیفه قانون اساسی، تعیین ساختار قدرت است. این سند باید روشن کند که قدرت در کشور چگونه توزیع می‌شود، چه نهادهایی در رأس آن قرار دارند، چگونه با یکدیگر در تعامل‌اند و مهم‌تر از همه، چگونه مهار می‌شوند. قانون اساسی نباید اجازه دهد که قدرت در دستان یک فرد، گروه، نهاد نظامی ...

بازی با معنا؛ ابزاری کلیدی برای کنترل زبان، فکر و جامعه در حکومت‌های اقتدارگرا

زبان، یکی از مهم‌ترین ابزارهای شکل‌دهی به واقعیت اجتماعی و سیاسی است. بیش از آنکه صرفاً وسیله‌ای برای انتقال پیام باشد، زبان می‌تواند واقعیت را بسازد، آن را تحریف کند یا حتی محدود سازد. در حکومت‌های اقتدارگرا، زبان به عنوان یک میدان نبرد تعیین‌کننده برای کنترل جامعه، شکل دادن به افکار عمومی و مشروعیت‌بخشی به رفتارهای سرکوبگرانه به کار گرفته می‌شود. یکی از مهم‌ترین ابزارهای این جنگ زبانی، پدیده‌ای است که می‌توان آن را «بازی با معنا» یا «دگرگون‌سازی هدفمند واژگان» نامید. در این مقاله تلاش می‌شود به شکل دقیق، علمی و تحلیلی این پدیده را در جمهوری اسلامی ایران بررسی کنیم، دامنه آن را با نمونه‌های مشابه در حکومت‌های دیگر مقایسه کنیم و در نهایت به اهداف و پیامدهای این بازی زبانی بپردازیم. بازی با معنا به معنای تغییر هدفمند مفهوم، بار معنایی یا برداشت عمومی از کلمات و اصطلاحات است، به گونه‌ای که واقعیت‌هایی که پشت آن واژه‌ها قرار دارند، تحریف یا تغییر کند. این پدیده می‌تواند ساده باشد، مثل استفاده از کلمه‌ای مثبت برای نامیدن یک رفتار منفی، یا بسیار پیچیده، مانند ایجاد زبان نو (Newspeak) در رما...

انفعال در برابر دیکتاتوری: سه چهره از یک بحران اجتماعی

 در حکومت‌های دیکتاتوری، آنچه بیش از سرکوب فیزیکی یا تبلیغات رسانه‌ای به دوام سیستم کمک می‌کند، بی‌تحرکی جامعه است. این بی‌تحرکی، یا به عبارتی «انفعال جمعی»، صرفاً نشانه ترس یا ناآگاهی نیست؛ بلکه ساختاری پیچیده از تجربه‌های تلخ، تصورات نهادینه‌شده، و باورهای اجتماعی است که در طول زمان شکل گرفته‌اند. در جامعه ایران، این انفعال خود را به‌ویژه در سه شکل بازتولید می‌کند: بی‌اعتمادی فراگیر، سندرم «من بهتر می‌دانم»، و انتظار برای «منجی». هر یک از این‌ها به‌تنهایی، و به‌ویژه در پیوند با یکدیگر، سد راه هرگونه تغییر اجتماعی پایدار می‌شوند. ________________________________________ ۱. بی‌اعتمادی فراگیر: محصول سرکوب و خیانت بی‌اعتمادی اجتماعی در ایران نه یک اختلال روانی عمومی، که واکنشی معقول به مجموعه‌ای از وقایع دردناک و تکرارشونده است. این بی‌اعتمادی به اطرافیان، به گروه‌ها، به فعالان سیاسی و مدنی، و حتی به اعضای خانواده گسترش یافته است. حاکمیت‌های دیکتاتوری، به‌ویژه جمهوری اسلامی، با استفاده از ابزارهایی چون نفوذ امنیتی، کنترل رسانه‌ها، و ایجاد رعب، به‌صورت سیستماتیک فضا را برای هرگونه راب...

چگونه با جبر گفتمان رسانه‌ای در نظام‌های اقتدارگرا مقابله کنیم؟

 در جوامعی مانند ایران که ساختار سیاسی بر مبنای تمرکز قدرت، سرکوب مخالفت و کنترل روایت بنا شده، رسانه‌ها دیگر ابزاری برای اطلاع‌رسانی آزاد و شفاف نیستند. در چنین شرایطی، گفتمان رسانه‌ای نه تنها واقعیت را بازتاب نمی‌دهد، بلکه آن را تولید می‌کند؛ روایتی که در خدمت تثبیت اقتدار است و با تکنیک‌هایی مانند تکرار، سانسور، برجسته‌سازی گزینشی و حذف آلترناتیوها، در ذهن مخاطب جا می‌افتد. این وضعیت را می‌توان «جبر گفتمان رسانه‌ای» نامید؛ جبری که نه از طریق سرنیزه، بلکه از راه معنا، زبان، تصویر و سکوت اعمال می‌شود. مفهوم گفتمان نزد نظریه‌پردازانی چون میشل فوکو و ژاک دریدا، به سازوکارهایی اشاره دارد که در آن، قدرت و دانش درهم‌تنیده‌اند و تولید حقیقت در انحصار ساختارهای مسلط قرار می‌گیرد. از سوی دیگر، هانا آرنت با تحلیل سازوکارهای دروغ سیاسی و خطر انفعال شهروندان، مسئولیت فردی را سنگ بنای هر مقاومت معنادار می‌داند. در این مقاله، با تلفیق این رویکردها، به بررسی راهکارهای نظری و عملی مقابله با جبر گفتمان رسانه‌ای در بافتار خاص جامعه ایران می‌پردازیم. در نظام‌های اقتدارگرا، رسانه دیگر آیینه‌ای بی‌طر...

رسانه؛ دستگاه تولید حقیقت یا ابزار قدرت؟

  رسانه در نگاه نخست، وسیله‌ای برای اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی است. نهاد یا شبکه‌ای که باید بی‌طرفانه واقعیت را بازتاب دهد و به ارتقای سواد عمومی یاری رساند. اما آیا واقعاً چنین است؟ آیا رسانه‌ها، به‌ویژه در بافتار سیاسی مانند ایران، تنها بازتاب‌دهنده واقعیت‌اند یا خود در ساختن واقعیت نقش دارند؟ این مقاله با بهره‌گیری از نظریه‌های گفتمانی و مفهوم واسازی ژاک دریدا، نشان می‌دهد که رسانه نه صرفاً ابزار آگاهی، بلکه نهادی درون‌ساختی قدرت است؛ سازنده‌ی معنا، گزینش‌گر حقیقت، و گاه سرکوب‌گر صداهای آلترناتیو. در رویکرد گفتمانی، رسانه صرفاً واسطه‌ای بی‌طرف میان واقعیت و مخاطب نیست، بلکه خود بخشی از گفتمان حاکم است. گفتمان، به تعبیر فوکو، شبکه‌ای از دانایی و قدرت است که تعیین می‌کند چه چیزی گفته شود، چه چیزی نگفته بماند، و چه کسی مجاز به سخن گفتن است. رسانه، در این معنا، دستگاهی است که حقیقت را تولید می‌کند، نه آن‌که صرفاً آن را گزارش دهد. در ایران، رسانه‌های رسمی (اعم از تلویزیون دولتی، خبرگزاری‌های وابسته، یا حتی برخی شبکه‌های اجتماعی هدایت‌شده) نقش کلیدی در شکل‌دهی به ادراک عمومی از مفاهیمی ...

امنیت ملی؛ مفهومی گفتمانی در لباس حقیقت

  مفهوم "امنیت ملی" در نگاه نخست، اصطلاحی است فنی، عقلانی و فراتر از اختلافات سیاسی. واژه‌ای که گویی همه بر ضرورت آن توافق دارند؛ از دولت‌ها گرفته تا مردم عادی. اما اگر با رویکردی گفتمانی و انتقادی به آن بنگریم، درخواهیم یافت که "امنیت ملی" نه یک حقیقت فرازمانی، بلکه مفهومی ساخته‌شده، متحرک و مشروط به قدرت است. این مقاله با الهام از نظریات ژاک دریدا و میشل فوکو، تلاش می‌کند نشان دهد که چگونه گفتمان "امنیت ملی" در ایران امروز، ابزاری است برای تثبیت نظم سیاسی، حذف صداهای مخالف، و بازتولید قدرت در لباس عقلانیت. برخلاف برداشت سنتی، امنیت یک وضعیت طبیعی یا مطلق نیست. آنچه در یک نظام سیاسی "امنیت" شمرده می‌شود، در نظام دیگر ممکن است تهدید تلقی شود. امنیت، همواره از درون یک گفتمان تعریف می‌شود: گفتمانی که تعیین می‌کند چه چیز تهدید است و چه چیز مشروع؛ چه صدایی برای ملت خطرناک است و چه کسی حافظ آن. در ایران، گفتمان رسمی امنیت ملی، با مفاهیمی چون "وحدت ملی"، "دشمن خارجی"، "فتنه" و "بی‌ثبات‌سازی" گره خورده است. این گف...