امنیت ملی؛ مفهومی گفتمانی در لباس حقیقت
مفهوم "امنیت ملی" در نگاه نخست، اصطلاحی است فنی، عقلانی و فراتر از اختلافات سیاسی. واژهای که گویی همه بر ضرورت آن توافق دارند؛ از دولتها گرفته تا مردم عادی. اما اگر با رویکردی گفتمانی و انتقادی به آن بنگریم، درخواهیم یافت که "امنیت ملی" نه یک حقیقت فرازمانی، بلکه مفهومی ساختهشده، متحرک و مشروط به قدرت است. این مقاله با الهام از نظریات ژاک دریدا و میشل فوکو، تلاش میکند نشان دهد که چگونه گفتمان "امنیت ملی" در ایران امروز، ابزاری است برای تثبیت نظم سیاسی، حذف صداهای مخالف، و بازتولید قدرت در لباس عقلانیت.
برخلاف برداشت سنتی، امنیت یک وضعیت طبیعی یا مطلق نیست. آنچه در یک نظام سیاسی "امنیت" شمرده میشود، در نظام دیگر ممکن است تهدید تلقی شود. امنیت، همواره از درون یک گفتمان تعریف میشود: گفتمانی که تعیین میکند چه چیز تهدید است و چه چیز مشروع؛ چه صدایی برای ملت خطرناک است و چه کسی حافظ آن.
در ایران، گفتمان رسمی امنیت ملی، با مفاهیمی چون "وحدت ملی"، "دشمن خارجی"، "فتنه" و "بیثباتسازی" گره خورده است. این گفتمان نه تنها عوامل خارجی بلکه بسیاری از کنشهای مدنی و سیاسی داخلی را نیز ذیل تهدید امنیت تعریف میکند. نتیجه آنکه امنیت ملی، به جای تضمینِ امنیت عمومی، بدل به مرزبانِ نظم سیاسی مستقر میشود.
در چارچوب نظریه واسازی دریدا، واژهها معناهای ثابتی ندارند؛ بلکه سیال و وابسته به موقعیتاند. واژه "امنیت" نیز از این قاعده مستثنی نیست. امنیت میتواند به معنای "رهایی از فقر"، "دسترسی به آزادی بیان"، یا "حفظ کرامت انسانی" باشد، اما در گفتمان رسمی، معنای آن تقلیل مییابد به "اطمینان از ثبات قدرت حاکم".
واسازی این معنا نشان میدهد که امنیت ملی، بیش از آنکه حافظ مردم باشد، حافظ ساختار قدرت است. این واژه، از طریق رسانهها، متون قانونی، و سخنرانیهای رسمی، به عنوان حقیقتی بدیهی بازتولید میشود، حال آنکه در واقع ابزاری است برای اولویتدادن به نظم بر عدالت، و به سکوت بر مشارکت.
میشل فوکو نشان میدهد که قدرتهای مدرن، بیش از آنکه با زور خام عمل کنند، از طریق "تولید حقیقت" کار میکنند. در این معنا، امنیت ملی، شکل خاصی از "دانش قدرت" است: دانشی که تعیین میکند چه چیزی عقلانی، علمی، مشروع و قابل دفاع است. بدینترتیب، بسیاری از کنشهای اجتماعی – از اعتراضات کارگری تا خواستهای حقوقی زنان – با برچسب "تهدید امنیت"، از عرصه سیاست حذف میشوند.
این حذف، فقط فیزیکی نیست، بلکه معنایی است: این صداها پیش از آنکه شنیده شوند، نامعتبر، احساسی، یا وابسته به دشمن فرض میشوند. این دقیقاً همان سازوکار گفتمانی است که اسپیوک درباره فرودستان توصیف میکند: آنها نمیتوانند سخن بگویند، چون زبانِ سخنگفتن در اختیار ندارند.
"امنیت ملی" مفهومی خنثی، فراایدئولوژیک یا علمی نیست؛ بلکه بخشی از بازی گفتمانی قدرت است. گفتمانی که با ظاهر عقلانیت، به سرکوب معنا میبخشد و با چهره حقیقت، نظم موجود را طبیعی جلوه میدهد. واسازی این مفهوم، ما را به بازنگری در بنیانهای ذهنی و زبانیمان فرامیخواند: آیا آنچه تهدید امنیت مینامیم، واقعاً تهدید است؟ یا تنها نامی است برای خاموشکردن امر سیاسی؟
نظرات
ارسال یک نظر