انفعال در برابر دیکتاتوری: سه چهره از یک بحران اجتماعی
در حکومتهای دیکتاتوری، آنچه بیش از سرکوب فیزیکی یا تبلیغات رسانهای به دوام سیستم کمک میکند، بیتحرکی جامعه است. این بیتحرکی، یا به عبارتی «انفعال جمعی»، صرفاً نشانه ترس یا ناآگاهی نیست؛ بلکه ساختاری پیچیده از تجربههای تلخ، تصورات نهادینهشده، و باورهای اجتماعی است که در طول زمان شکل گرفتهاند. در جامعه ایران، این انفعال خود را بهویژه در سه شکل بازتولید میکند: بیاعتمادی فراگیر، سندرم «من بهتر میدانم»، و انتظار برای «منجی». هر یک از اینها بهتنهایی، و بهویژه در پیوند با یکدیگر، سد راه هرگونه تغییر اجتماعی پایدار میشوند.
________________________________________
۱. بیاعتمادی فراگیر: محصول سرکوب و خیانت
بیاعتمادی اجتماعی در ایران نه یک اختلال روانی عمومی، که واکنشی معقول به مجموعهای از وقایع دردناک و تکرارشونده است. این بیاعتمادی به اطرافیان، به گروهها، به فعالان سیاسی و مدنی، و حتی به اعضای خانواده گسترش یافته است. حاکمیتهای دیکتاتوری، بهویژه جمهوری اسلامی، با استفاده از ابزارهایی چون نفوذ امنیتی، کنترل رسانهها، و ایجاد رعب، بهصورت سیستماتیک فضا را برای هرگونه رابطه مبتنی بر اعتماد تخریب کردهاند.
در این زمینه، میتوان به تحلیل میشل فوکو اشاره کرد که چگونه حکومتهای مدرن از طریق «نهادهای مراقبت» و «تکنولوژیهای نظارت» فضاهای اجتماعی را کنترلپذیر میسازند. فوکو معتقد بود که قدرت، در شکل مدرن آن، از طریق نفوذ به لایههای زیرین جامعه، از مدرسه گرفته تا خانواده، خود را بازتولید میکند. در ایران، این نفوذ بهوضوح در جاسوسیهای خانوادگی، لو رفتن جلسات خصوصی، و گسترش بدگمانی بازتاب یافته است.
فقدان اعتماد نهتنها در سیاست، بلکه در اقتصاد و حتی روابط فردی هم تأثیر میگذارد. به گفته فوکو، چنین جامعهای دچار نوعی خودسانسوری فراگیر میشود که در آن افراد حتی در خلوت خود نیز از فکر کردن به برخی ایدهها پرهیز میکنند. این ترس به انجماد فرهنگی منجر میشود و جامعه را در وضعیت «پیشاعمل» نگاه میدارد.
نمونهها:
• در جریان اعتراضات آبان ۹۸ یا جنبش «زن، زندگی، آزادی»، گروهی از مردم که با شجاعت به خیابان آمدند، پس از مدتی متوجه شدند که برخی افراد، فیلمبردارانی وابسته به نیروهای امنیتی بودهاند یا اطلاعات تجمع را پیشاپیش به نهادهای امنیتی رساندهاند. همین تجربهها کافی بود تا در اعتراضات بعدی، بسیاری ترجیح دهند سکوت کنند.
• همچنین، برخی تجربههای سازماندهی صنفی یا صنوف کارگری، به دلیل نفوذ یا دلسردی ناشی از دستگیری چهرههای شاخص، متوقف شد.
راهکار عملی:
بازسازی اعتماد اجتماعی تنها از طریق کارزارهای کلان و فراگیر ممکن نیست. بلکه باید از پایین، از سطح محله، خانواده و دوستی آغاز شود.
• ایجاد حلقههای کوچک و غیرسیاسی با اهداف مشترک اجتماعی، فرهنگی یا آموزشی، بستری برای تمرین اعتماد مجدد است.
• تجربههای موفق مشارکتهای کوچک (مثل گروههای کمک به زندانیان، فعالیتهای زیستمحیطی محلی، یا انجمنهای کتابخوانی) باید مستندسازی و روایت شوند تا جامعه ببیند که اعتماد، گرچه شکننده، اما ممکن و ضروری است.
________________________________________
۲. سندرم «من بهتر میدانم»: دانایی بیپشتوانه کنش
در جامعهای که تحصیلات، رسانه و اطلاعات گسترده اما بدون چارچوب نهادینه شدهاند، نوعی خودآگاهی خام شکل میگیرد که در آن بسیاری خود را دانا و مطلع میدانند اما توان همزیستی، مشارکت یا کار جمعی ندارند. این وضعیت به شکل سندرم «من بهتر میدانم» در فضای عمومی نمود مییابد: بهجای پشتیبانی از افراد یا گروههایی که اقدام به کنش میکنند، افراد جامعه بهسرعت نقش قاضی، تحلیلگر یا مخالف را بازی میکنند، بیآنکه خود مسئولیتی بپذیرند یا مشارکت فعالی داشته باشند.
هانا آرنت در کتاب «زندگی ذهن» و دیگر آثارش بارها به تمایز میان تفکر و عمل تأکید کرده است. از نظر آرنت، جوامعی که در آن «تفکر بدون عمل» غالب میشود، دچار رکود اخلاقی میشوند؛ زیرا افراد صرفاً نقد میکنند اما مسئولیت نمیپذیرند. در جامعه ایران نیز، این تمایل به نقد بیهزینه، بهویژه در فضای مجازی، توان همافزایی را تخریب کرده است. آرنت در جای دیگر مینویسد: «سیاست زمانی امکانپذیر میشود که انسانها با یکدیگر سخن بگویند و عمل کنند.» اما فضای اجتماعی ایران، مملو از نقد بیارتباط، شوخیهای تحقیرآمیز و فرار از همکاری است.
نمونهها:
• در جنبشهای اخیر، حتی کنشگرانی که جان خود را به خطر انداختند، پس از مدتی با موج تخریب در فضای مجازی مواجه شدند: اینکه چرا فلان جمله را گفتند، چرا با فلان رسانه مصاحبه کردند، یا چرا لباسشان چنین یا چنان بود. این حجم از قضاوت، انرژی فعالان را میبلعد.
• حتی در شکلگیری پویشهای مدنی آنلاین، نظیر کمپینهای تحریم کالا یا دادخواهی، بهجای حمایت جمعی، شاهد موجی از «چرا اینگونه نه آنگونه؟» هستیم که در نهایت، عزم جمعی را از میان میبرد.
راهکار عملی:
• آموزش فرهنگ گفتوگو، نقد مشارکتی و نه قضاوتگرایانه از طریق رسانههای مستقل، مدارس، و انجمنها باید تقویت شود.
• تشویق به کنش همزمان با نقد: هر کس که نقدی دارد، باید تشویق شود که در حد توان خود، پیشنهاد و راهکار نیز ارائه دهد یا خود وارد میدان عمل شود.
• ایجاد فضاهایی برای گفتوگوی گروهی، مانند نشستهای مجازی، انجمنهای تخصصی، و حتی گروههای خانوادگی هدفدار، میتواند تمرین گفتوگو را نهادینه کند.
________________________________________
۳. انتظار برای «منجی»: تسلیم در برابر خیال نجات
در ادبیات سیاسی، انتظار برای منجی، نوعی پناه بردن به اسطوره است، زمانی که مردم احساس ناتوانی میکنند. در چنین شرایطی، جامعه نه تنها از کنش فردی و جمعی دور میشود، بلکه به دنبال کسی میگردد که بیهیچ کاستی، بیهیچ خطایی، بیاید و نجاتشان دهد. اما چنین موجودی در دنیای واقعی وجود ندارد. این انتظارِ موهوم، خود به مانعی برای تغییر تبدیل میشود.
فرانتس فانون، متفکر ضد استعماری، در کتاب «درباره زمین نفرینشده» بهروشنی نشان میدهد که مردم مستعمرهنشین نیز بهجای تغییر تدریجی، گاه در انتظار قهرمانی هستند که از بیرون یا بالا بیاید و شرایط را دگرگون کند. فانون هشدار میدهد که چنین انتظاری، خود یکی از مکانیسمهای بازتولید سلطه است. این تحلیل، امروز در ایران مصداق دارد؛ چرا که بسیاری از مردم، بهجای مشارکت در ساخت آلترناتیو، صرفاً نظارهگر باقی میمانند.
نمونهها:
• برخی از مردم در ایران، منتظر یک رهبر کامل هستند که نه به سلطنت وابسته باشد، نه به غرب، نه سابقه ایدئولوژیک داشته باشد و نه اشتباه کرده باشد. در نتیجه، هر رهبری که مطرح میشود (رضا پهلوی، مسیح علینژاد، نهادهای اپوزیسیون داخل و خارج)، بلافاصله با موجی از جستوجوی عیب و اشکال مواجه میشود.
• این نگاه به "رهبر کامل" باعث شده بسیاری از مردم، حتی با نارضایتی شدید، بگویند: «تا یک نیروی جدی نیاید، کاری نمیشود کرد» و به این ترتیب، خود را از هرگونه مسئولیت جمعی یا فردی کنار بکشند.
راهکار عملی:
• پذیرش ناقص بودن رهبران: باید در سطح فرهنگی و رسانهای آموزش داده شود که تغییر سیاسی نه از طریق اسطورهسازی، بلکه از طریق ساختارهای جمعی، کنش مداوم و پذیرش ضعفها ممکن است.
• تشویق به مشارکت مشروط: جامعه باید یاد بگیرد که میتوان از یک چهره یا گروه سیاسی حمایت کرد، در عین حال که نسبت به آن منتقد ماند. این فرهنگ «همراهی نقادانه» در بسیاری از کشورهای توسعهیافته رایج است و یکی از پایههای دموکراسی است.
• باید روایتهای تاریخیِ شکستهای ناشی از انتظار و فرصتسوزی، از دوران مشروطه تا جنبش سبز و دی ۹۶، بازخوانی شود تا جامعه بفهمد نجات از پایین و با دست خود مردم ممکن است، نه از بیرون یا از بالا.
________________________________________
چرا اکنون زمان عبور از انفعال است؟
شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران در یکی از بحرانیترین دورههای خود قرار دارد. ناکارآمدی ساختارها، بحران مشروعیت، فروپاشی خدمات عمومی، و نارضایتیهای عمیق، بستر مناسبی برای تغییر فراهم کردهاند. اما اگر جامعه همچنان در انفعال باقی بماند، این فرصت تاریخی میتواند به وضعیتی بسیار بدتر بینجامد. به تعبیر نوآم چامسکی، در شرایط بحرانی «سکوت، همدستی است». اکنون بیش از هر زمان دیگر، جامعه نیازمند گذار از تماشاگر بودن به کنشگر بودن است.
________________________________________
بازسازی از پایین، نه انتظار از بالا
انفعال جمعی در جامعهای دیکتاتوریزده، یک واکنش ساده به سرکوب نیست، بلکه محصول چرخهای از شکست، ترس، بیاعتمادی، فردگرایی تحلیلی و آرزوی رهایی بیدردسر است. عبور از این چرخه، نه با یک انقلاب ناگهانی، بلکه با فرایندی تدریجی و مقاومتی پیوسته ممکن میشود.
این فرایند باید از پایین آغاز شود:
با احیای اعتماد در مقیاسهای کوچک،
با تمایل به همکاری حتی در شرایط تفاوت نظر،
و با پذیرش اینکه هیچکس از بیرون نخواهد آمد ما را نجات دهد، اگر خود نخواهیم دست به نجات بزنیم.
تغییر، وقتی آغاز میشود که مردم بفهمند که قدرت، نه فقط در دست حاکمان، بلکه در واژهای ساده به نام «ما» نهفته است.
نظرات
ارسال یک نظر