بازی با معنا؛ ابزاری کلیدی برای کنترل زبان، فکر و جامعه در حکومتهای اقتدارگرا
زبان، یکی از مهمترین ابزارهای شکلدهی به واقعیت اجتماعی و سیاسی است. بیش از آنکه صرفاً وسیلهای برای انتقال پیام باشد، زبان میتواند واقعیت را بسازد، آن را تحریف کند یا حتی محدود سازد. در حکومتهای اقتدارگرا، زبان به عنوان یک میدان نبرد تعیینکننده برای کنترل جامعه، شکل دادن به افکار عمومی و مشروعیتبخشی به رفتارهای سرکوبگرانه به کار گرفته میشود. یکی از مهمترین ابزارهای این جنگ زبانی، پدیدهای است که میتوان آن را «بازی با معنا» یا «دگرگونسازی هدفمند واژگان» نامید.
در این مقاله تلاش میشود به شکل دقیق، علمی و تحلیلی این پدیده را در جمهوری اسلامی ایران بررسی کنیم، دامنه آن را با نمونههای مشابه در حکومتهای دیگر مقایسه کنیم و در نهایت به اهداف و پیامدهای این بازی زبانی بپردازیم.
بازی با معنا به معنای تغییر هدفمند مفهوم، بار معنایی یا برداشت عمومی از کلمات و اصطلاحات است، به گونهای که واقعیتهایی که پشت آن واژهها قرار دارند، تحریف یا تغییر کند. این پدیده میتواند ساده باشد، مثل استفاده از کلمهای مثبت برای نامیدن یک رفتار منفی، یا بسیار پیچیده، مانند ایجاد زبان نو (Newspeak) در رمان «۱۹۸۴» جورج اورول که هدفش محدود کردن افکار انتقادی بود.
در سیاست، بازی با معنا به حکومتی امکان میدهد که کنترل روایتها را در دست داشته باشد، بحرانها و ناکارآمدیها را لاپوشانی کند و حتی خشونت و سرکوب را به عنوان اقدامات قانونی و خیرخواهانه معرفی نماید. در چنین فضایی، زبان از ابزاری برای ارتباط به ابزاری برای کنترل و مهار تبدیل میشود.
نمونههای متعددی از بازی با معنا را در ایران میتوان یافت که هر کدام نشاندهنده نوعی تلاش هدفمند برای بازتعریف واقعیت است. شاید شناختهشدهترین نمونه «گشت ارشاد» باشد؛ نیرویی که وظیفهاش اعمال قانون درباره پوشش زنان است اما نامی انتخاب شده که معنایی معکوس و گمراهکننده دارد. «ارشاد» به معنای هدایت، راهنمایی و آموزش است اما عملکرد این گشتها، اغلب چیزی فراتر از سرکوب و برخورد خشونتآمیز نیست. این تفاوت آشکار میان نام و واقعیت، باعث ایجاد نوعی شکاف ذهنی در جامعه میشود که نمونهای بارز از تکنیک زبان نو جورج اورول است.
واژه «صیانت از فضای مجازی» یکی دیگر از مثالهای برجسته است. در حالی که کاربران ایرانی با محدودیتهای فراوان در دسترسی به اینترنت مواجهاند، این اصطلاح تلاش میکند محدودیتها و فیلترینگ گسترده را به عنوان اقدامی حفاظتی و مثبت جلوه دهد. این نوع زبان، نه تنها مقاومت عمومی را کاهش میدهد بلکه باعث میشود بخش قابل توجهی از جامعه این اقدامات را در قالبی عقلانی و لازم بپذیرد.
اصطلاح «ناترازی» که برای توصیف مشکلات اقتصادی، کسری بودجه، کمبود ارز و بحرانهای آب به کار میرود، نیز دارای اهمیت فراوان است. این کلمه که بار معنایی علمی و تخصصی دارد، باعث میشود تا بحرانهایی که در واقع ناشی از سیاستهای غلط و فساد گستردهاند، به شکلی فنی و غیرسیاسی نمایش داده شوند. نتیجه این است که مسئولیتپذیری حکومت در قبال مشکلات کاهش یافته و مردم کمتر نسبت به آن اعتراض میکنند.
علاوه بر این سه نمونه اصلی، موارد دیگری هم هست که به همین شیوه عمل میکنند. برای مثال، «فتنه» واژهای است که برای برچسبزدن به مخالفان سیاسی به کار میرود و آنها را غیرقابل اعتماد و تهدید برای امنیت نظام معرفی میکند. واژه «اغتشاش» به جای اعتراضات مدنی، تلاش میکند حرکتهای اجتماعی را خشونتآمیز و هرج و مرجآمیز نشان دهد. «رزمایش اقتدار» جایگزین «سرکوب» میشود تا نمایش قدرت نظامی و انتظامی رنگ قانونی و مشروعیتدار پیدا کند. همچنین «جهاد تبیین» عنوانی است که برای تبلیغات حکومتی استفاده میشود و «افسر جنگ نرم» اصطلاحی نظامی است که بر فضای مجازی کنترل و هدایت روایتهای حکومتی را به عهده دارد.
این همه نمونه، نشانه تلاش مستمر برای کنترل زبان و واقعیت توسط حکومت است که نتیجه آن تحریف واقعیات و تضعیف مقاومت اجتماعی است.
این پدیده محدود به ایران نیست و میتوان نمونههای متعددی از آن را در تاریخ و معاصر جهان مشاهده کرد. آلمان نازی یکی از مشهورترین موارد است؛ جایی که اصطلاح «راهحل نهایی» برای برنامه نسلکشی یهودیان به کار رفت. این عبارت که بسیار رسمی، اداری و سرد است، تلاش داشت فاجعه هولوکاست را به عنوان یک موضوع فنی و نه جنایت وحشتناک معرفی کند. در کتاب «مردان معمولی» کریستوفر براونینگ تحلیل میکند چگونه این زبان اداری به کاهش حساسیت اخلاقی نسبت به جنایتها کمک کرد.
شوروی استالین نیز نمونهای دیگر است؛ اصطلاح «دشمن خلق» برای حذف مخالفان سیاسی به کار گرفته شد و آنها را به طبقهای خطرناک تبدیل کرد که باید سرکوب شوند. این واژه در جامعه شوروی ترس و نفرت ایجاد میکرد و امکان سرکوب را فراهم ساخت. شیلا فیتزپاتریک در کتاب خود درباره زندگی در شوروی، تأثیر این واژه را بر جامعه و ساختارهای سیاسی بررسی کرده است.
در دموکراسیهایی مانند آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر، زبان به شکلی مشابه اما ظریفتر مورد استفاده قرار گرفت. اصطلاح «بازجویی پیشرفته» برای توجیه شکنجه زندانیان و «خسارات جانبی» برای تلفات غیرنظامی به کار رفتند تا بار اخلاقی اقدامات نظامی و امنیتی کاهش یابد. سیمور هرش، روزنامهنگار برجسته، در کتاب خود این موارد را مستند کرده است.
چین نیز اصطلاحاتی مانند «مراکز آموزش حرفهای» را برای توجیه کمپهای نگهداری اقلیت اویغور استفاده میکند. این اصطلاحات سعی دارند سرکوب را به آموزش و فرصتسازی تغییر دهند، در حالی که واقعیت خشونتآمیز این کمپها چیزی کاملاً متفاوت است. پژوهشهای آدریان زنز نشان میدهد که این نوع زبان در کنترل افکار عمومی نقش مهمی دارد.
تحلیل اهداف و پیامدهای بازی با معنا
از نظر نظری، زبان و قدرت همیشه رابطهای تنگاتنگ داشتهاند. میشل فوکو یکی از نظریهپردازان برجسته این حوزه است که تأکید میکند قدرت از طریق تولید و کنترل دانش و زبان اعمال میشود. به گفته فوکو، «قدرت نه فقط از طریق سرکوب، بلکه از طریق ساخت دانش و حقیقت اعمال میشود.» بازی با معنا دقیقاً نمونهای از این ایده است؛ ساخت و بازتولید معنایی که به نفع حاکمان است و واقعیتهای ناخواسته را پنهان میکند.
جورج اورول در کتاب «۱۹۸۴» هشدار میدهد که تغییر زبان میتواند فکر را محدود و مانع از بیان اعتراض شود:
«اگر واژگان حذف شوند، اندیشه حذف میشود.»
در همین راستا، بازی با معنا به حکومتها اجازه میدهد تا اندیشههای انتقادی را کنترل کرده و هرگونه مقاومت را نامشروع جلوه دهند.
از سوی دیگر، این تکنیک باعث مشروعیتبخشی به اقدامات سرکوبگرانه و ناکارآمدیهای سیاسی میشود. استفاده از واژههایی با بار مثبت برای تعریف رفتارهایی که در واقع خشونتآمیز یا مخرباند، مقاومت اجتماعی را تضعیف و فضای ذهنی جامعه را کنترل میکند. مردم وقتی محدودیتها و خشونتها را در قالب واژگان مثبت ببینند، کمتر به آن اعتراض میکنند.
علاوه بر این، بازی با معنا بار اخلاقی و سیاسی بحرانها و ناکامیها را کاهش میدهد. هنگامی که مسائل جدی اقتصادی و اجتماعی با زبان فنی و پیچیده پوشانده میشوند، مردم کمتر توانایی نقد و اعتراض دارند و این منجر به سردرگمی و انفعال عمومی میشود.
سردرگمی در زبان همچنین شکاف اجتماعی ایجاد میکند. جامعهای که فاقد زبان مشترک برای توضیح و درک مسائل است، در مواجهه با بحرانها دچار تشتت و پراکندگی میشود. این امر مانع از شکلگیری حرکتهای اعتراضی منسجم و مؤثر میگردد.
پیامدهای بلندمدت و ضرورت آگاهی
تداوم بازی با معنا میتواند به بحران عمیقتری در جامعه منجر شود؛ بحرانی که در آن زبان و تفکر همزمان تحلیل میروند و در نهایت قدرتهای استبدادی به راحتی قادر به حفظ سلطه و سرکوب خواهند بود. در ایران، شناخت این پدیده و نقد مستمر آن برای مقاومت اجتماعی، حفظ آزادیهای مدنی و گشودن فضای عمومی ضروری است.
فعالیتهای روشنفکرانه، رسانههای مستقل، و آموزش عمومی میتوانند نقش کلیدی در مقابله با بازی با معنا داشته باشند. آگاهیبخشی درباره چگونگی استفاده قدرت از زبان، کمک میکند که جامعه زبان واقعی وقایع را بازپس گیرد و مرز میان واقعیت و تحریف را بشناسد.
بازی با معنا در حکومتهای اقتدارگرا ابزاری کلیدی برای تثبیت قدرت و کنترل جامعه است. جمهوری اسلامی ایران نمونه برجستهای از این پدیده است که به شیوهای سیستماتیک با تغییر معانی واژگان تلاش میکند واقعیتهای تلخ سرکوب و ناکارآمدی را در لباسی نرم و مثبت پنهان کند. این روش نه تنها حقیقت را تحریف میکند بلکه توان مقاومت و آگاهی عمومی را تضعیف مینماید. تجربه جهانی نشان میدهد که مقابله با این سیاست زبانی، گامی حیاتی برای آزادسازی اندیشه و دستیابی به تغییرات واقعی است.
نظرات
ارسال یک نظر